کمی خودمانی | میتوانیم یا نمیتوانیم
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، چرا میان دانستن هدف و توانستن هادف خلط می شود؟! بگذریم از این که مسئله در نظام اسباب و مسببات، می توانیم و نمی توانیم نیست؛ بلکه مسئله مهم چگونه و کی می توانیم است البته به هم مهربان هستیم اما اگر عذرها را بریزیم می شود گفت که پای بی رمق بی گرد و خاک است چون قدمی نمی تواند بردارد.
این نهایت آنچه را که می توان تامین کرد نیست، ما می توانیم در روابط اجتماعی، ناپایبند یا که با توجه به قانونمندی نظام هستی قواعدی را بپذیریم که با ادراکات و احساسات ما هماهنگ باشد و پایبند به آن شویم تا در رویدادها و اوضاع و احوال مختلف خود برای بهتر از دیروز زیستی به این قواعد رجوع کنیم که جواب گویی ریز و مشخص ما باشند مثلاً:
ما می توانیم از نسلی باشیم که سر از زیر برف بیرون کشیده و افق های جدیدی را بگشاید.
ما می توانیم اگر خطایی کردیم بی اعتسار و مستعسر شدن از دیگران عذر بخواهیم.
ما می توانیم خود را تغییر و مسائلمان را حل بعد دیگران را تغییر و حلال مشکلات شویم.
ما می توانیم فحش نثار نشویم.
ما می توانیم درباره موضوعات اختلاف داشته باشیم نه اشخاص.
ما می توانیم در پیچ و تاب بحران ها میانبر و پل بزنیم و ضربه پذیر نباشیم.
ما می توانیم هر روز بیشتر از دیروز به آنچه که می آید بیشتر فکر کنیم.
ما می توانیم آینده را زیبا کنیم و نه گذشته را و چشم باز در حال شویم.
ما می توانیم برآنچه باعث ترس و نگرانی هست غلبه کنیم.
ما می توانیم به آنکه شنوایی صدای ما است از مشکلات خود بگوییم.
ما می توانیم خطاهای کوچک و بزرگ نزدیکان خود را ببخشیم.
ما می توانیم قبل از استخاره ها سراغ استشاره برویم.
ما می توانیم عبرت گیر باشیم.
ما می توانیم اجازه دهیم دوستان کمک کارمان ما باشند.
ما می توانیم شکستن ها را شکست و به قدر کفاف داشته باشیم.
ما می توانیم در به دری از فقر را از لغت نامه جامعه حذف کنیم.
ما می توانیم دیگران را به میل خود قضاوت نکنیم.
ما می توانیم در لحظات سرنوشت ساز زود تصمیم بگیریم.
ما می توانیم در استعدادی که خود نداریم و دیگران دارند شریک شویم.
ما می توانیم برای آنچه هستیم از نزدیکان متشکر و با آنان متواضع باشیم.
ما می توانیم از زاویه نگاه دیگران به خود نگاه کنیم و نظرخواه باشیم.
ما می توانیم بزرگوار و زیبا پسند و درست کردار باشیم.
ما می توانیم در مسیر خودمان حرکت کنیم حتی اگر کمی دیرتر برسیم.
ما می توانیم لبخند به لب با دیگران و گوش تیز گفتگو کنیم.
ما می توانیم به آنچه هست قانع باشیم و آنچه نیست را به دست آوریم.
ما می توانیم شخصیت ساز و قهرمان پرور شویم نه شخص پرست.
ما می توانیم پیاده روی کنیم و به فکر سلامتی خود باشیم.
ما می توانیم به اندازه نیاز بخوریم و بخوابیم.
ما می توانیم روز و ساعت استراحت را هم به یادگیری بگذارنیم.
ما می توانیم وقت بیشتری را برای همسر و فرزندان خود بگذاریم.
ما می توانیم زمان و مکان جداگانه و آرامی برای خلوت و راز و نیاز داشته باشیم.
ما می توانیم آنجا که حق با ما نیست جدل و گفتگوی بی فایده نکنیم.
ما می توانیم در خانواده تصمیمات جمعی جدی پایدار بگیریم.
ما می توانیم مشغول کارهای جدید و عاقبت دار شویم.
ما می توانیم از نزدیکان بهترین و بدترین صفت خود را بپرسیم.
ما می توانیم به آنچه که بر شخصیت ما اثر می گذارد اهمیت دهیم.
ما می توانیم بدون فریاد و فریب با دیگران گفتگو کنیم.
ما می توانیم با دلیل دیگران را نقد کنیم پس دیگران هم می توانند ما را نقد کنند.
ما می توانیم تقسیم کار کنیم تا به کسی فشار نیاید.
ما می توانیم عضو یک گروه خیریه و عام المنفعه و جهادی شویم.
ما می توانیم بعد از اعتماد به خدا اعتماد به نفس خوبی داشته باشیم.
ما می توانیم اهداف بزرگ را کوچک کنیم و آرام آرام به آنها برسیم.
ما می توانیم همنشین خوبی برای دیگران باشیم.
ما می توانیم مسافرت کم مسافت و کم هزینه اما سفر پرباری را تجربه کنیم.
ما می توانیم به همان اندازه که به ماشین و کتابخانه توجه داریم به خودمان هم توجه کنیم.
ما می توانیم منطقی تر و با ادب تر از گذشته باشیم.
ما می توانیم از عادت های درست و جالب دیگران تقلید کنیم.
ما می توانیم اقناعی یک مسئله را برای دیگران بازگو و تبیین کنیم نه تعصبی.
ما می توانیم قبل از نیاز و احتیاج سراغ دوستان خود برویم.
ما می توانیم در عصبانیت ها حاکم باشیم نه عصبانیت حاکم بر ما.
ما می توانیم از آنان که ما را عصبانی می کنند دور شویم.
ما می توانیم نقص و عیب های دیگران را تحمل کنیم.
ما می توانیم دیگران را همان طور که هستند بپذیریم یا که اگر شد تغییر دهیم.
ما می توانیم به نقاط مثبت و صواب و جمال دیگران توجه کنیم.
ما می توانیم بگذاریم دیگران هرآنچه خواستند بگویند و در ما اثر نگذارند.
ما می توانیم تلاش کنیم که بفهمیم چه چیزهای ما را از خود بی خود می کند.
ما می توانیم به دیگران بفهمانیم که آنها شبیه هیچ کس دیگر نیست تا خودشان باشند.
ما می توانیم اول دستگیری کنیم سپس نصیحت کنیم.
ما می توانیم در هدیه ها و تمجید و تحسین ها با شوق و ذوق رفتار کنیم.
ما می توانیم بین آنچه که می خواهیم باشیم و آنچه هستیم فاصله ایجاد کنیم.
ما می توانیم به نزدیکانمان بیشتراز روزهای پیش توجه کنیم و نیازهای آنان را بشناسیم.
ما می توانیم اشتباهات همه را یک حجم و شکل واندازه نبینیم.
ما می توانیم توقعات خود را از دیگران به صفر برسانیم تا کمتر دلخور شویم.
ما می توانیم بدون دلیل کسی را توبیخ و تشویق و سرزنش نکنیم.
ما می توانیم در وقت مناسب به قرارهایمان برسیم و بد قولی نکنیم.
ما می توانیم هر کار نیکی را که دیدیم از هرکس که باشد آن را گسترش دهیم.
ما می توانیم احساسات خود را با صدای بلند فریاد زنیم اگر در آن صادق باشیم.
ما می توانیم در دوره ها و کلاس های که مفید هست و آینده ساز شرکت کنیم.
ما می توانیم بفهمیم که پاسخ نقد را با فحش و انتقام نمی دهند.
ما می توانیم چندین برابر آنچه می گوییم بشنویم و قدم برداریم.
ما می توانیم دیگران را با تشکر و سپاس خوشحال کنیم.
ما می توانیم آنچه دیگران آموخته اند بیاموزیم و آنچه آموخته ایم به دیگران بیاموزیم.
ما می توانیم توقعات دیگران را قبل از بیان برآورده سازیم.
ما می توانیم هرگز نگوییم این که می گویید نه وظیفه من نیست.
ما می توانیم بپرسیم که چگونه بهتر می توانیم در کار خود مهارت بیشتری کسب کنیم.
ما می توانیم در نشست های علمی و معنوی بیشتری شرکت کنیم.
ما می توانیم اگر رزق ما کم است بیشتر تلاش کنیم و کم تر غرغر کنیم.
ما می توانیم در سفر و راه بهترین همسفر و همراه باشیم.
ما می توانیم آنچه نیازمند به آن هستیم بسازیم و از دیگران گدایی نکنیم.
ما می توانیم به حریم خصوصی دیگران وارد نشویم و به هم آن را بیاموزیم.
ما می توانیم نام ونام خانوادگی و لقب علمی و عملی و معنوی را با احترام یاد کنیم.
ما می توانیم عرف یک قوم و قبیله و شهر و روستا را رعایت کنیم.
ما می توانیم از آنچه که ترس از دست دادن آن را داریم مراقبت بیشتری کنیم.
ما می توانیم اگر استعداد و آمادگی کاری را نداشتیم آن را رها کنیم.
ما می توانیم به عواطف مذهبی و دستوری هم در صورت اختلاف احترام بگذاریم.
ما می توانیم به هنگام قهر و عدم تعامل هم از دیگران بدگویی نکنیم.
ما می توانیم هرگز دعوا نکنیم و همواره تعامل و نرمش داشته باشیم.
ما می توانیم در تربیت و آموزش نتیجه گرا باشیم نه تنها تکلیف گرا.
ما می توانیم در راهی که زیان دارد و درآن آگاه نیستیم قدم از قدم برنداریم.
ما می توانیم در بن بست ها مرثیه خوان نباشیم و راهگشا شویم.
ما می توانیم تنگ نظری ها را کنار بگذاریم و جامع نگرشویم.
ما می توانیم به دل تنگ و رنج و درد کشیده درد و رنجی و دلتنگی اضافه نکنیم.
ما می توانیم هیچ ذلتی را نپذیریم و به وجدان و عزت جمعی احترام بگذاریم.
ما می توانیم ساعتی از روز را به آنچه که خدا دوست دارد اختصاص دهیم.
ما می توانیم اگر پدر هستیم عشق خود را بین اعضای خانواده خود تقسیم کنیم.
ما می توانیم اگر مادر هستیم به همسر خود بیشتر از فرزندان عشق بورزیم.
ما می توانیم اگر پسر هستیم به خواهرمان غیرت داشته باشیم.
ما می توانیم اگر دختر هستیم به برادرمان اعتماد بیشتری داشته باشیم تا غریبه ها.
ما می توانیم بعد از بازنشستگی به ورزش و باغبانی و نوه و نتیجه داری و خاطره نویسی بپردازیم.
و پایان
حقیقت این است که آنچه می شود به آن رسید در اینها محصور نیست و به دو شکل می شود که رفتار کنیم، یا اینکه منفیبافی کنیم و سرود ما ناتوانیم و نمی گذارند و نمی شود و میدان نمی دهند و حال نداریم و مشکل هست وضعیفیم و نه پول داریم و نه پارتی و لوازمش نیست و...سردهیم که نتیجه آن نا امیدی و یأس و بی حاصلی است و یا اینکه چه به صورت عام و چه به صورت خاص البته با اراده و اطمینان و باور بگوییم می توانیم و هادفی باشیم که هدفش را بخوبی دیده و به سوی آن پیش رفته است و تمام./۹۱۸/ی۷۰۲/س
محمد ادریسی